باد

ساخت وبلاگ
به نام خدا سلام؛ یه مطلبی با موضوع "خِیر" نوشتم، همچین به دلم ننشست، حق مطلب ادا نشد! اینجوری بگم بهتره: بیایین برای هر خِیری که سر راهمون قرار می‌گیره، دست و پا بزنیم! عین آدمی که داره غرق می‌شه و به هر دست‌آویزی که گیرش میاد، چنگ می‌زنه، اونجوری واسه خِیر دست و پا بزنیم. نمی‌خواد هم کارهای حاد و بزرگ و ناممکن رو فقط خیر بدونیم. همین که موردی سر راهمون قرار می‌گیره و به قدر سر سوزنی، به اندازه یه حداقل ممکن، خودمونو بهش وصل کنیم، این مشارکت تو خِیره و یه جایی به دادمون می‌رسه. ما خییییلی به این خیرات محتاجیم، بی‌تعارف. دو تا نکته مهم رو هم یادآوری کنم خیالم راحت شه :) 1. وقتی یه کاری ازمون خواسته می‌شه یا نه، اصلا به‌طور اتفاقی و غیر مستقیم از فعالیت و حرکتی باخبر می‌شیم، این کاملا برنامه‌ریزی شده است و خواست اهالی بالادست این بوده که این موقعیت نصیبمون بشه. این موهبته و هیچ‌جوره نباید خودمونو ازش محروم کنیم. حتّی ذره‌ای :) 2.گاهی آدم ناامید می‌شه می‌بینه هرکاری می‌کنه یه روی و ریایی تهش هست و بعیده فردا دستشو بگیره و به کارش بیاد. بله خب، معلوم نیست کدوم کارمون اینقدر از کدورت‌های هوا و هوس پاک باشه و اینقدر سبک و نورانی باشه که بتونیم با خودمون ببریمش اونور مرز. ولی حتی اگر اونور هم نشه بُرد، کار خِیر اینقدر برکت داره که همینجا تو زندگی دنیایی‌مون دیر یا زود اثرشو می‌بینیم. بالاخره خدا به قدر سر سوزنی به کسی بدهکار نمی‌مونه و تو مرام کریم نیست که محبتی رو هرچند ناچیز و بی‌مقدار، چند برابر جبران نکنه. 3. گاهی آدم واقعا هیچ کاری ازش ساخته نیست و دستش کوتاهه. اینجور وقتا همین که دلِ آدم همراهی کنه و برای پیش‌رفت اون خیر دعا کنه، به اون خیر وصل می‌شه. اگر هم زمانش گذشته و مح باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 28 تاريخ : جمعه 27 بهمن 1402 ساعت: 16:00

به نام خدا سلام؛ هرچی در مورد "خِیر" گفته شه، باز کلی حرف باقی می‌مونه. اصن دامنه‌ی خیر، عجیب وسعت داره. آدم درموردش که فکر می‌کنه می‌بینه تمومی نداره. یه چیز خیییلی مهم درمورد خیر -که بیشتر وقتا فراموشمون می‌شه و خوبه مدام به خودمون یادآوریش کنیم- اینه: مَن جَاءَ بِالحَسَنَه ... یعنی کسی که بتونه خِیری رو همراه خودش به محضر پروردگارش بیاره. نه اینجوری نخونین دیگه! عه! دوباره از اول: کسی که بتونه خِیری رو همراه خودش بیاره. یعنی چی؟ یه وقت هست ما خیلی کار خیر انجام می‌دیم، خیلی اهل محبت و دلسوزی و کار راه انداختنیم، خیلی بچه خوبی هستیم، ولی درنهایت، همه این خیرات رو همینجا می‌ذاریم و می‌ریم. عین کسی که یه عالمه سنگ قیمتی جمع کرده تو بغلش و با خودش حمل می‌کنه، یهو یه تنه می‌خوره یا پاش می‌لغزه، همش می‌ریزه زمین و پراکنده می‌شه و زحمتاش هدر می‌ره. آدم باید بتونه خیراتشو حفظ کنه و با خودش از مرز رد کنه. اون نخ تسبیحی که مهره‌های خیرات رو حفظ می‌کنه و نمی‌ذاره گم شن، نمازه. "نماز"، خیییلی مهمه. بی‌خود نیست می‌گن نماز "ستون" دینه. و می‌گن "اولین عمل"ی که ازش سوال می‌شه نمازه. و می‌گن اگه نماز فرد قبول نشه، "هیچ کار خیر دیگه‌"ای ازش پذیرفته نمی‌شه. اول، نمازمونو باید درست کنیم. حیفه زحمت بکشیم، کار کنیم، سرمایه جمع کنیم، و بعد همه‌شو به باد بدیم. حیفه. ..................... پ.ن. نماز اول وقت، شاه‌کلیده. هرکس تو زندگیش گرفتار شد (از هر نوعی)، نیت کنه نمازاشو اول وقت بخونه (نماز صبح هم جزو نمازهاست!). نماز اول وقت، همه‌جور قفلی رو باز می‌کنه... همه‌جور... حرف من نیستا... بپرسین. باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 35 تاريخ : جمعه 27 بهمن 1402 ساعت: 16:00

به نام خدا سلام؛ اولا که وَلِنتاین نه و VALENTINO. دیگه حالا که قرار به خارجی‌بازیه، بیا مفاهیمو از منبع اصلیش بگیریم. یکی برداشته یه جشن ایتالیایی رو بومی‌سازی کرده به زبون خودش، اونوقت ما هم ادای اون دومیه رو درمیاریم، ضایع نیست؟ قشنگ شیک بگین VALENTINO (مکالمه رایگان ایتالیایی هم داریم!  :) ). قصه‌اشم هممون بلدیم دیگه؟ (بابا بچه‌دبستانیا این روزو به هم تبریک می‌گن. کیه که ندونه؟) الان ازمون بپرسن کریم‌خان زند که بود و چه کرد (2 نمره) اطلاع نداریم و مهم هم نیست. به ما چه؟ ولی بپرسن SAN VALENTINO که بود و چه کرد (سوال اختیاری) ششصد صفحه در مورد تمام نقل‌های مختلفی که در موردش وجود داره می‌نویسیم، با ذکر منبع! بگذریم. این ولنتاین ولنتاینی که رو زبون ماهاست و برای رسیدنش روزشماری می‌کنیم و دغدغه‌ی خرس و گل و شکلاتشو داریم، می‌گن روز عشقه. چرا؟ اطلاع ندارم. راست‌راستی نشد باهاش ارتباط بگیرم. آخه من جهان‌سومی‌ام! (نگفته بودم؟) ما جهان‌سومی‌های خاورنشین، خیال می‌کنیم روز عشق، روزیه که با هم ازدواج کردیم. واسه همینه که هر سال، به همونی کادو میدیم که پارسال باهاش بودیم. ما آدم‌های قوی و مستقلی نیستیم. بلد نیستیم و جرئتش هم نداریم همو بلاک کنیم یا با هم کات کنیم. فوق فوقش، یه خورده قیافه می‌گیریم. اونم باز دلمون طاقت نمیاره می‌ریم منت‌کشی. ما با هم بزرگ می‌شیم، تجربه می‌کنیم، یاد می‌گیریم، می‌سازیم و گسترش می‌دیم. اسمشم می‌ذاریم زندگی. و عاشق این زندگی هستیم. ما جهان‌سومی‌های خاورنشینِ عاشقِ ساده‌ای هستیم که نه خیانت می‌کنیم، نه نگران خیانتیم. هر روز همه آدما عاشقانه، و هر روز تک‌تکمون مبارک و پر خیر باد. پر از گل، پر از شیرینی، پر از شادی‌های راست‌راستکی. باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 28 تاريخ : جمعه 27 بهمن 1402 ساعت: 16:00

به نام خدا سلام؛ "امنیت" فقط دبیرستان ما. روز شنبه 7 و نیم رسیدم مدرسه. با صحنه‌ای مواجه شدم که واقعا دیدم حیفه ذکر نشه و به این وسیله مورد تقدیر و تشکر قرار نگیره. بچه‌ها تو سوز سرما صف بستن تو حیاط. ردیف به ردیف. پایه هفتم و هشتم و نهم. ناظم پشت بلندگو فریاد میکشه: همه آستین‌ها بالا! بی‌اختیار توی راهرو، مقابل در ورودی حیاط متوقف میشم. یک نفر جلوی در روی صندلی نشسته و با راکت‌های الکترونیکی فلزیاب، ازونا که تو فرودگاه و حرم برای بازرسی استفاده میشه، یکی‌یکی بچه‌ها رو وارسی میکنه. از فرق سر تا نوک پا. خیلی تمیز. یعنی هر آستین‌بالازده‌ای از اون گیت رد شه، قطعا پاک پاکه. همینجور خشک موندم و تلاش می‌کنم چیزی که می‌بینم رو هضم کنم که بالاخره همراه موج عصبی و دلخور بچه‌ها می‌ریزیم داخل نمازخونه. جایی حدود 200 متر. صندلی‌های تک‌نفره دسته‌دار عین کنکور با نظم و ترتیب چیده شده‌اند. روی هر میز شماره‌ای چسبیده. هنوز بچه‌ها جاگیر نشدن که باز ناظم فریاد می‌کشه (و چه فریاد رسایی هم داره): دقت کنید شماره برگه و صندلی‌تون یکی باشه. اگر یکی نباشه برگه‌تون تصحیح نمیشه. باز فریاد میکشه: هیچ سوالی پاسخ داده نمیشه. سرها روی برگه ... لااقل ده تا مراقب -که یکیشون منم- پاسبانی می‌دیم. یکی‌یکی بچه‌های آشنای کلاس‌هامو پیدا می‌کنم. بغلشون میکنم. احوال‌پرسی می‌کنیم. میگن استرس گرفتیم خانوم، اینجا چرا اینجوریه؟ میگم حق دارین والا. منم خودم استرس گرفتم. برگه‌ها توزیع میشه. یکی دو نفر همون اول حالشون بد میشه. به یکی گز میدم. برای اونیکی آب میارن. یکی حالت‌تهوع گرفته، با اصرار ناظم رو متقاعد می‌کنم اجازه بده بره بیرون. کف نمازخونه سرده. پاهام یخ کرده. راه میرم. چند تایی آبریزش بینی گرفتن و دستمال میخو باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 51 تاريخ : جمعه 29 دی 1402 ساعت: 10:56

به نام خدا سلام؛ قدیم تو تهران، به افرادی که از دهات و شهرستان‌های دور میومدن و کسی رو نداشتن و غریب بودن، می‌گفتن غربتی. تهران که اینهمه شلوغ و بی در و پیکر نبود. مردم همو می‌شناختن و از هم خبر داشتن. پس اون که تو این جمع آشنا، غریبه بود، بهش می‌گفتن غربتی. غربتی کسیه که وارد شهر غریبی شده که هیچ‌کس رو نمی‌شناسه و هیچ‌کس هم نمی‌شناسدش. این فرد، شاید خیلی آدم خوبی باشه، شایدم نباشه، کی می‌دونه؟ در هر حال، پتانسیل اینو داره که دست به هر کاری بزنه. چون کسی نمی‌شناسدش، پس ملاحظه و رودربایستی نداره. نگرانی نداره. آدمیه که می‌تونه ناهنجاری ایجاد کنه و ابایی هم نداشته باشه.   چقدر غربتی شده‌ایم! نه؟ چقدر می‌تونیم بی‌ملاحظه باشیم و ابایی از هنجارشکنی نداشته باشیم. چقدر همه با هم غریبه‌ایم. تو یه ساختمون، همسایه‌ها همو نمی‌شناسن و علاقه‌ای هم ندارن آشنایی بینشون ایجاد شه. همه می‌خوان آزاد باشن از هر بندی تا بتونن بی‌بند و باری کنن. چقدر غربتی شده‌ایم! باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 17 فروردين 1402 ساعت: 12:31

به نام خدا سلام؛ يه عدم توازني تو جهان ديده مي‌شه که حاصل شده از "من و تويي". ديگري رو "غيرِ خود پنداشتن"، نتيجه‌اش ميشه تکثر (مقابل وحدت) و تکثر، باعث اختلاف و تنش و حرف خود رو به کرسي نشوندن و سبب تزاحم ميشه. بعد مي‌بينيم کارگري که آورديم تو خونه‌مون، کارو درست و دلي انجام نمي‌ده. کارخونه‌دار، جنسو دلسوزانه توليد نمي‌کنه. معمار، خونه ما رو خونه خودش نمي‌دونه و دغدغه‌اي نداره. و از صدر تا ذيل، هر کي هر جوري بتونه از سر و ته کار "ديگري" مي‌زنه. چون اون، ديگريه، "خود" نيست. "ظهور" زماني اتفاق ميفته که همه اين تکاثر، همه ما، بشيم يه "خود واحد". ديگه من و تويي مطرح نباشه. وقتي که بفهميم حقيقتا توي نفع و ضرر همديگه، هممون شريکيم. همه‌جوره شريکيم.براي هم خير بخواييم و دلسوز باشيم. همو دوست داشته باشيم، اونجور که خودمون و متعلقات خودمونو دوست داريم. کاش هممون اين روز باشکوه رو ببينيم. باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 17 فروردين 1402 ساعت: 12:31

به نام خدا سلام؛ علی اکبر اصرار داره روزه بگیره. شب‌های ماه رمضون، من و فاطمه تا صبح بیداریم و نیمه‌های شب سحری می‌خوریم. اصلا برکتی که تو ساعات نیمه‌شب هست، تو هیچ ساعت دیگه‌ای از شبانه‌روز پیدا نمیشه. فکر می‌کنم بازدهی فکری که آدم تو این ساعات داره (به خاطر سکوت بی‌نظیرش و تمرکز و آرامش کاملی که داری) هیچ‌وقت دیگه دست نمیده. مهم‌ترین و حساس‌ترین و ظریف‌ترین کارها رو توی نیمه‌شب، بهتر و دقیق‌تر از هر وقت دیگه‌ای می‌شه انجام داد. نیمه‌شب فقط متعلق به خودته و فقط تویی و خدای خوبت. خیلی حس خوبی داره. شب‌نشینی، دل آدمو زنده و با نشاط نگه می‌داره. حال آدمو خوب می‌کنه. هرچی صبح می‌دوی، می‌دونی که نیمه‌شب، یه عالمه وقت برات کنار گذاشته و دلت گرمه و خیالت راحت. در هر حال، اگر با همه این تفاسیر هنوز به نیمه‌شب ایمان نداری، فقط اضافه می‌کنم که بعضیا آدم نیمه‌شب‌اند و من از اون دسته‌ام و هیچ اصرار بیشتری برای چشاندن شهد نیمه‌شب، به اهل روز ندارم :)   بله می‌گفتم. علی اصرار داره با ما بیدار بمونه و سحری بخوره و وقتی علی بیداره ... - آناکوندا چقدر بزرگه؟ - چی؟! - آناکوندا! بزرگترین مار دنیا. الان اینو از کجا پیدا کردی که با قیافه جدی زل زدی به من و متعجب هم هستی از اینکه مامانت با این سن و سالش هنوز نمیدونه اسم بزرگترین مار دنیا چیه؟! لابد الانم داری تو دلت می‌گی پس تو دانشگاه چی یادتون دادن؟!! بذار موضوعو خیلی ظریف جمعش کنم: - نمی‌دونم والا. ولی می‌دونم مار بوآ اینقدر بزرگه که می‌تونه یه فیل درسته رو قورت بده. با چشمای گرد، همینجور که داره سحری می‌خوره، منتظر بقیه‌شه. ای بابا! بدتر افتادم تو دام! - بعدشم که میخوردش، شیش ماه یه گوشه می‌خوابه تا غذاش هضم شه. همونجور درسته باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 17 فروردين 1402 ساعت: 12:31

به نام خدا سلام؛ کار پیش می‌ره. طاقت‌فرسا و طاقت‌فرسا و طاقت‌فرسا. پر از عشق و امید و شادی‌ام. عین مادری که بار سنگین و سخت کودکی رو در دلش تحمل می‌کنه و لبخند از لبش محو نمیشه. خیلی خوشحالم. وجودم پر نه، لبریز از شعف و شور و هیجانه. لبریز از انتظار. گفتم انتظار، یادم اومد باری خواستم بگم انتظار، وابسته به امیده و پیوسته باهاش. یعنی اگر امید نباشه، اصلا انتظاری در کار نیست. اگر چشم به راهی، امید داری که چشم به راهی. اگر منتظر وقوع حادثه‌ای، خبری، رسیدن و شدنی، هستی، بی‌شک دلت به امیدی گرمه که اینها رو ممکن به نظر آورده و مجال میده منتظر باشی. امید، خیلی چیز خوبیه. خدا امید هیچ بنده‌ای رو ناامید نکنه. بالاخره بعد از حدود ده روز، فاطمه بانو موفق شد مدیرشونو ببینه و حرفاشو بزنه. دو تا از همکلاسی‌هاشو که عین بقیه محافظه‌کار و ترسان و گریزانند هم به ضرب و زور! نه شوخی کردم، ان‌شاءالله که با زبان خوش و طیب خاطر!! با خودش برد که زورش بیشتر شه. هرچند هروقت حرفی زده، دینا ضربه‌ای به پاش کوبیده که تند نره! ولی باز وجودشون بهش دلگرمی داده. همه حرفاشو زده از صدر تا ذیل. همه همه‌شو. و من دلم همینو میخواست. همین که یاد بگیره مسئول در خدمت مردمه نه مردم برده مسئول. پس باید حرف بزنه و حرف حق بزنه و مطالبه‌گر باشه. و باید نترسه. نه چون دختر منه!!! بلکه چون اصلا چیزی برای ترسیدن وجود نداره. حالا خیالم راحت شده و خوشحالم و آروم گرفتم. میتونستم همه این مسائل رو با یه تلفن حل کنم و خیلی فراتر از اینها، ولی خواستم یاد بگیره و رشد کنه. امروز مدیر دوباره صداشون کرده بود و گزارش پیگیری‌هاشو داده بود. این بهتر و مفیدتر و قشنگ‌تره یا صندلی پرت کردن باران یا بی‌حرمتی‌های یواشکی بقیه بچه‌ها؟! خوشحالم. باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 14:46

به نام خدا سلام؛ گفتم که انتظار، وابسته به امیده و اصلا اگر امید نباشه، کسی انتظار نمی‌کشه. ولی فراموش کردم بگم انتظار، علاوه بر این، بار مثبت هم داره. آدم برای یه اتفاق ناگوار و یک دیدار نفرت‌انگیز، هیچ‌وقت انتظار نمی‌کشه. شاید ما "توقع" و دلهره یک اتفاق بد رو داشته باشیم، شاید توقع و اضطراب یک دیدار ناخواستنی رو داشته باشیم، ولی هیچ‌وقت نمی‌تونیم بگیم دارم "انتظار" فلان مصیبت رو می‌کشم. ما هیچ‌وقت برای از راه رسیدن مصیبت، چشم به راه نیستیم (انتظار از نظر میاد و بهترین جایگزینش می‌تونه چشم‌‌به‌راهی باشه). چشم به راه دوختن، چشم به در موندن، انتظار رو نخ به نخ کشیدن و ثانیه به ثانیه منتظر بودن، مال امر مطلوب و خواستنیه. و این در حالیه که آدم -حتی شده به اندازه یه کورسو- امید داره و باور داره که وقوع این مطلوب، ممکن و شدنیه. چون اگه امید نداشته باشه، و مطمئن باشه که نمیشه، دیگه انتظار معنی نداره.  حافظ می‌فرماید: در "انتظار" رویت، ما و "امیدواری" در عشوه وصالت، ما و خیال و خوابی خلاصه اینکه واژه‌ها بار معنایی و شان منحصر به فرد دارن. پس باید درست و سر جای خودشون استفاده شن. با تشکر، ستاد حمایت از حقوق واژگان! :) .................. پ.ن. 1401 هم به چشم‌‌به‌راهی گذشت و تموم شد و رفت و ما همچنان چشم‌ به راهیم و همچنان امیدوار ... . موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 14:46

به نام خدا سلام؛ آخرین پست 1401 (شاید!) یه چیزایی ذاتشون، تموم‌شدنیه. تاریخ مصرف دارن. یه دوره‌ای هستن، یه دوره‌ای از دست می‌رن. یه چیزایی مدلشون اینه که باید بذاری‌شون و بری. یه چیزایی برعکس، موندنی و نامیرا هستن. می‌تونی داشته باشی‌شون و با خودت ببری‌ تا همیشه. بی‌نهایت و تموم‌نشدنی‌اند. برای دومی خودت رو بکش، برای اولی نه. موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 6 فروردين 1402 ساعت: 14:46